به نام خدا امروز تقریبا دوماه میشه که باخواهرم حرف نزدم.این بار اون قهره و پا پیش نذاشتم.قبلا هربارکه قهرمیکردیم من خیلی عذاب وجدان داشتم و نمیخواستم قهرطول بکشه.وتماس میگرفتم.ولی این بار هر موقع میخوام گوشی رو بگیرم وزنگ بزنم بهش،یکی میگی چه فایده!دوباره باید اخلاق گند شو تحمل کنی.حس میکنم خواهرم فقط منو برای گرفتاریها وکارهاش نیاز داره و وقتی شادوخوشه دیگه خواهری نداره او بچه ی آخره ومن بچه ی اول.یازده سال فاصله سنی کم نیست.برای اینکه نتونیم حرفای همو
به نام خدا از اینکه انسان مهارت های گذشته اش رو چه لسانی چه جسمی چه فکری از دست بده مایه ی غم و خسارته چون این مسأله رو بنحوی واگرد به گذشته میدونه یک نوع تباه شدگی و خسران وزیان اما آیا این مسأله در نتیجه وفرجام انسان تاثیر داره؟ اگر فکر کنیم که نتیجه وفرجام انسان عبارتند از تحویل دادن مجموع دست آوردهایی که باخود به همراه دارد یا باخود حمل میکند یا نتیجه وفرجام یک انسان ،حاصل عبرت هاییست که از عملکرد و تجارب خود در آن خود بدست آورده است؟ یک مثال یک
درباره این سایت